همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

خودآگاهی

"بالا بردنِ سطح خودآگاهی"

معقوله ای که نمیدونم خوبه یا بد؟!

آگاهی فرایندیه که مدام خودشو نقض میکنه!

با یه نمودار سینوسی :/

گاهی از فهمیدن خرسندی و گاهی از ته دل دوست داری که نفهمی!!!

یادمه مرداد ماه سال پیش بود که افتادم توی جریانش.

یک ماهی بود که شخایخ کتاب "راه من، راه ابرهای سپید" رو برام فرستاده بود و سپرده بود حتما بخونمش و حالا من به دلایل نامعلوم نخوندمش!(که فقط میشه گفت وقتش نرسیده بود!)

یه روز به بابا گفتم برام ملت عشق رو میخری؟!

روز بعدش با ملت عشق اومد خونه!

پشمام ریخت که برای اولین بار یه چیزی رو ازش خواسته بودم و انقد سریع رفته بود سراغش...حتی ازش پرسیدم چطور شد انقد زود خریدیش؟!

گفت اولین باری بود که ازم کتاب خواسته بودی!(جوابی به شدت دندان شکن!)

ملت عشق، کتاب خیلی معمولی ای بود...ینی نسبت به موضوعی که داشت، خیلی پابلیک نوشته شده بود!

اما عجیب ذهنمو درگیر کرد...البته شایدم هر کسی با خوندن این کتاب، به یه سری دسته بندی های انسانی برسه و شروع کنه به تحلیل کردن روابط و بگرده دنبالِ شمس ها و مولاناها!!!

به هر حال، شخایخ دوباره سراغ گرفت که اون کتابه که فرستادمو خوندی؟! و من شروع کردم!

بعدشم که جز از کل!(من که همیشه توی کتاب خوندن، کندم، اون کتابِ قطور رو توی ده روز تموم کردم!)

خلاصه...این دوران، دورانِ شکننده ی زندگیم بود!

کرونا، ترم آخر و پایان نامه، شکست عاطفی، ذهن درگیرِ آینده...

با این وجود بدون اینکه بفهمم چجوری، رفتم سراغ مدیتیشن کردن و متعادل سازی چاکراها :)

تغییرات فکری ستاره منش...آگاهی نسبی!

زمان که جلوتر رفت، اذیت شدم

آگاهی دردناک شد، جسمم ضعیف شد، خلقیاتِ منفی و و و...

امشب خوندم که این اتفاق طبیعیه و بارها پیش میاد...توی مراحل مختلف و زمانهای مختلف!!!

راه حل؟! کنترل!

سخته واقعا...کنترلِ عدم تعادلِ محض!

اما خب، می ارزه :)))

و میرسیم به "درباره ی معنی زندگی"

کتابی که مخصوصِ بی انگیزه هاییه که دیگه نمیدونن که روی این کره ی خاکی باید چیکار کنن که حالشون خوب باشه؟!

این کتابم خوب میدونست که کِی بیاد سراغم :)

هرچند هنوزم حالم خوش نیست...اما خب سعی میکنم "کنترل" کنم...

لینک دانلود کتاب راه من، راه ابرهای سپید:

DOWNLOAD