همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

مشق شب

تو ناجیِ آدما نیستی

تو ناجیِ آدما نیستی

تو ناجیِ آدما نیستی

تو ناجیِ آدما نیستی

تو ناجیِ آدما نیستی

:)

22

فرصت نشد بیام اینجا و به خودم تبریک بگم...

تولد امسالمو دوست داشتم! آقای پیشی قشنگ عمل کرد با اینکهخودش از سورپرایز متنفره!! :))

کلا همیشه دوست دارم که جایی نگم که تولدمه و یاد کسی نندازم ولی اونایی که برام مهم هستن، یادشون باشه و غافلگیرم کنن!

امسالم که امیر اصن تهران نبود! رفتم خونه ی شقایق اینا و دیدم اونم اونجاست! و پشمانم ریخت!

حالا مریم خانوم! زرافه کوچولو! بیست و سه سالگی رو چجوری میخوای به سرانجام برسونی؟!

بهتره براش برنامه ای نچینم...والا بخداااا...آدم برنامه میچینه، بهش نمیرسه، عن میشه!

چه کاریه اصن؟! :D

پارسال، سال به شدت پرباری بود...سال شادی نبود ولی خیلی اطلاعات زیادی توی هر زمینه ای کسب کردم! به شکل ام پی تری!

اصن هنوز خستگیِ اون اندازه تغییرات، به تنم مونده :/

شاید بهتر باشه برنامم واسه امسال، استراحت کردن باشه! -__-

برای یه تنها مثل خودم! (رمز:شماره تلفنِ خونمون! به لاتین!)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.