همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

از کتابِ درختان راه میروند

چشمامو باز کردم، خبر آلت سیزن رو از همه جا دیدم و شنیدم

کیف پولمو چک کردم و برگی برام نموند...بالاخره تو کوچه ی ما هم عروسی شد

کیف پولو خالی کردم و حالا نگیم پول یه آپارتمان چُسکی جور شده ولی یه پول پیش خفن و پول یه زمین تو شمال اوکی شده

بوی آزادی رو استشمام میکنم، اختاپوس کریه المنظر پاره پاره شد و بدون ترس نفس میکشم

لبخند رضایت میزنم و "زندگی" رو شروع میکنم

نظرات 3 + ارسال نظر
بهزاد سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 07:56

اهاااااا حالا شد یه خبر خوب شنیدیم
خیلییی خییلیی مبارکهه
یه کوچولو فانتوم میخریدی برای چند سال آینده

دادا اینایی که گفتم از کتاب خیالیِ درختان راه می‌روند بود :)))
متاسفانه همچنان در لجنزار بدبختی به سر میبرم

بهزاد جمعه 26 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 09:05

اییی خدا بگم چیکارت نکنه تو عمرم انقدر ضدحال نخورده بودم گفتم بالاخره یه نفر دوستامون شانس آورد یعنی نوبت منم میرسه

هعییی روزگار
ایشالا نوبت هممون باهم میرسه

بهزاد یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:09

باز هم میگم
یه ۱۰۰ دلار فقط ftm بخر نگه دار برای ۵،۶ سال بعد

آره حتما میگیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد