همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

جمعه

امروز روز متفاوتیه

نمیدونم چی داره باعث میشه که متفاوت باشه!

پیتزایی که دیشب از سگ پزی گرفتم خوردم؟ یا شایدم تغییراتی که توی تایم خوابم پیش اومده؟

اصن امروز چه تفاوتی داره؟

صبح که بیدار شدم، ساعت یازده و خرده ای بود، احساس سنگینی اون پیتزای ناسالم رو توی معده و روده ام داشتم و کتفم از باد کولر دچار درد بود

و تا یک ساعت دلم نمیخواد از رختخواب بیام بیرون و ناگزیر به گوشی دست گرفتن بودم(اصن مودم شبیه کسایی بود که دارن فسی یا خماری پس میدن!)

پیج اینستام که آرت ورکام رو داخلش گذاشتم، نگاه کردم و دیدم بابا لنگ دراز اومده یکی از پستامو لایک کرده... کام آن فک میکردم بلاکش کردم! عجب روزگاریه!

نشستم به دیدن تصویرسازیام و نوشته هام...اینطور به نظر میاد که خیلی درگیرشون شدم و دوباره دلم خلق تصویر میخواد :))

یکمی با جوجه شاعر سرباز از پادگان صحبت کردم و بالاخره رفتم پایین تا یه چیزی بخورم

مامان شماره ی شقایق رو گرفت و داد دستم، منم که همیشه با این فرشته ی گوگولی مگولی حرف دارم پس یک ساعتی رو صحبت کردیم!

از اپلیکیشن ها، برنامه ریزی، هوش مصنوعی، سریال بلک میرور و در نهایت تئوری توطئه...خب راستش ما هم مثه ایلان ماسک و خیلی های دیگه معتقدیم  بشر یه دور تا مرز انقراض رفته :)))

خلاصه اومدم بالا و از شر سنگینی اون پیتزای مزخرف خلاص شدم و همچنان به چیزایی که حال خوبی بهم میدن فکر میکردم

اینجوری شد که به خودم اومدم و دیدم دارم میرقصم! آره من عاشق رقصیدنم حتی شاید بیشتر از یوگا و شنا

بعدش داشتم به این فکر میکردم که امروز حتما باید ساز بزنم و بخونم چون قطعا خیلی بهم میچسبه

بعدش به این فکر کردم که وقتشه چندتا از کارکترهای مجموعه ی دریچه ی روح رو مثل کارکتر خانم زحل، براش فضاسازی کنم چون بدون شک اینم خیلی برام لذتبخشه

بعدش به این فکر کردم که اصن چرا دیجیتال آرتام رو داخل لینکدین هم نذارم؟

بعدش به این نتیجه رسیدم که الان بهترین حال رو نوشتن توی وبلاگم داره...باید همه ی اینارو بنویسم! و بدون شک نوشتن با کیبورد لپتاپ و صدای کلیدای کیبورد، این لذت رو دو چندان میکنه

اوهوم روز لذت محوری هستش! بالاخره جمعه ست و اصن چرا یه تغییری توی برنامه ام ایجاد نکنم که امروز رو نخوام درگیر تسکای همیشگی برای یادگیری باشم؟

امروز روز لذته...روز جذب حال خوب روح و جسم

و خیلی چیزا هستن که من دوست دارم...گاهی میبینم انقد علایقم زیادن که عمرم کفافش رو نداره

خب دیگه وقت ناهاره و صدام میزنن!

:)))

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد