شرمنده ام که یک ایرانی هستم و نمیتونم کاری برای زندگیم کنم!
فقط تا الان تونستم جاهایی که یه مشت آشغال با برخوردشون منو خفه میکردن، کنار بکشم و فرار کنم...
از فرش بهشتی لفت دادم، با وجود همه ی التماسا و وعده هایی که واسه سال جدید دادن و خواستن بمونم
اما خب حالا هم که دیدن موندنی نیستم، میخوان اندازه ی کل عید ازم کار بکشن بدون هیچ دستمزدی!
کون لقشون
کون لق هر بی سر و پای تازه به دوران رسیده ای که زندگی جوونای ایرانی رو جهنم کرده و خودش داره چپاول میکنه
کون لق هر کسی و ناکسی که این جهنم رو داره جهنم تر میکنه برامون
دوست نداشتم زندگیم این شکلی باشه که هرروز آرزوی مرگ خودمو داشته باشم
ولی متاسفانه اینجوریه...
یه مدته روزی نیست که گریه نکنم! :):
کل خاطرات ت*می داستان زندگیم تو ایران رو با این دلنوشته هات شب عیدی آوردی جلوی چشمهام ... گریه امونم نمیده ... ای به قبر اون کبیر و صغیرش ریدم که این حال و روز جوون دسته گل مملکتم باشه ... کاش میشد بیارمت پیش خودم لعنتی ...
هعیییی روزگار
خوب کردی رفتی ازین دیار
ایشالا همه چی تموم میشه و منم یه نفسی میکشم:)