همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

کارمندی

نمیدونم کِی میخوام کاملا ایمان بیارم به اینکه من نمیتونم "کارمند" باشم؟!

جون بکنی و پولش بره تو جیب یکی دیگه که دست بر قضا بی سوادم باشن! قدردان نباشن!

کارمندی، اینجا ینی اینکه درآمدت در سال نصف حقوق یک ماه یه کارگر تو جاهای دیگه باشه :)))

با هزار منت و فشار کار!

من دنبال این نیستم...باور دارم که این نمیتونه مسیر من باشه

حساب کردم در روز ۱۲ ساعت درگیر سرکار و مسیر رفت و آمدم؛ با خستگی زیادی که این چیزا برام دارن باید ۸ ساعت بخوابم که بتونم سرپا بمونم و تنها ۴ ساعت فرصت دنبال کردن ایده ها و سرگرمیامو دارم...قشنگه نه؟!

همه ی انرژیتو بذاری برای خوشبختتر شدن یه سری آدم دیگه و بدبختتر شدن خودت :)

معلومه که این مسیرو نمیخوام...

من میخوام ثروتمند باشم از هر نظری! پول، آرامش، ارتقا فردی، خوشبختی، تفریح!

من برای سگ دو زدن آفریده نشدم...

میخوام فرصت داشته باشم برای خرج کردن پولی که درمیارم!

الان حتی وقت ندارم همین چس تومنی که هر ماه میاد توی کارتمو ازش استفاده کنم :)))

حالا که انقد دردم اومده، با تمام وجودم میخوام که هر چه سریعتر مسیرمو پیدا کنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد