همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

پدر و مادر

اما خب پدر و مادر بودن سخته!

امروز حس کردم که وقتشه به مامان اینا بگم چی شده؟!

به مامان پی ام دادم و گفتم میام خونه، اگه دیدید بی حوصله ام و میخوام برم طبقه بالا کز کنم، کاری به کارم نداشته باشید

خودمو آماده کردم برای شنیدن حرفای کلیشه ای و اینا...

رسیدم خونه و سعی کردم محکم باشم که گریه نکنم!

اما اوضاع بهتر از اونی که فک میکردم پیش رفت و اونقدرا هم سخت نبود

حرفا خیلی هم کلیشه ای نبودن!

خیلی از مدل موهای جدیدم تعریف میکردن و بهشون گفتم که دوست دارم رنگشون کنم...در کمال تعجب بابا گفت خودم موهاتو رنگ میکنم :')

مامان رنگو آماده کرد و بابا شروع کرد به رنگ کردن موهام...دوتاییشون موهامو شستن و برام سشوار کردن!!!

تجربه ی جالبی بود! خیلی خیلی آرامبخشتر از حرفایی که آدما توی این روزا بهم میزنن

پدر و مادر بودن واقعا سخته...

نظرات 1 + ارسال نظر
بهزاد یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 22:48

آره راست میگن خیلی خفن شده خواهر کوچیکه

ما چاکریم دادا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد