همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

خواب!

خواب دیدم زندگیم فیلم بوده...

دونه دونه ی آدمای زندگیم دارن میرن سر زندگیای واقعیشون و همشون تنها بازیگرای زندگیم بودن!

شده بودم کاراکترِ غرق شده ی فیلمنامه ای که آخرین سکانسش هم ضبط شده بود اما اشتباها هنوز جون داشتم و نفس میکشیدم

وقتی آدما رو میدیدم که گریمشونو پاک میکنن و لباسشونو عوض میکنن که زندگیمو ترک کنن، تظاهر میکردم به بی تفاوتی...میخندیدم و ساندویچ هات داگ میخوردم!

اما از درون به در و دیوار میزدم که این کابوس تموم بشه، منم زندگیِ واقعی میخوام...!

نظرات 1 + ارسال نظر
Ali سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 16:41

چقدر یک عمر حسرت این " زندگی واقعی " خارج از همه نقشها و بازی ها و فیلمنامه های احمقانه هستی رو کشیدم ... خارج از همه رنگها و نقابها ... چقدر زیاد ...

افسوس که این واقعیت، واقعی نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد