چقد احساس افسردگی میکنم....
امروز درد معده ام به جایی رسید که فک کردم دارم روحمو بالا میارم و کم کم رفتنی ام!!!
به خودم میپیچیدم و به خدا میگفتم که میخوام زنده بمونم...تجربه ی عجیبی بود!
هیچوقت حس مردن بهم دست نداده بود! :))
با وجود ناهمگون بودن های این روزگار و زندگی شخمی، اما میخواستم ادامه بدم...برای آدم بی انگیزه ای مثه من، مسخرست!!!
البته خب این یه واکنش غریزیه و دست خود آدم نیست...
در هر حال هنوز زنده ام...زنده اما در حال مردگی کردن!
والا هیچ کس ارزش اینو نداره بخاطر کاراشون و خودشون خودت و اذیت کنی .
احسنت دادا...هیچ چیز و هیچ کس!
اینا شعاره ! همیشه یه چیزی پیدا میشه ادم به خاطرش خودشو اذیت کنه
یقینا همینطوره...خاصیت ذهن آدمیزاده!!