همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

میگذره...

میگذره این روزا از ما

ما هم از گلایه هامون

عادی میشن این حوادث

اگه سختن اگه آسون...


برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

نظرات 11 + ارسال نظر
تَرآنِهـــ جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:42 http://sherenu.blogfa.com/

سلام مریم جان.
ممنون از حظورت

خواهش میکنم عزیزم حالا چرا گریه؟!

تَرآنِهـــ جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:50 http://sherenu.blogfa.com/

هیچی دلم می سصوزه دیگه...
مریم به نظرت فاطمه اسم قشنگیه؟

آهان!
سلیقه ی من نیست ولی اگه کسی این اسمو دوست داشته باشه چرا که نه میتونه قشنگ باشه!(البته شاید به خاصر اینه که کسایی که دورم بودن و اسمشون فاطمه بوده رو دوست نداشتم!)

گیل پیشی جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 19:15 http://daftareayyam11.blogsky.com

سلام مریم جان
همین که آدم می دونه می گذره، کمی آدمو آروم می کنه ولی روزهای سخت آدمو پیر می کنه و میگذره
ممنون بابت حضورت

سلام گیل پیشی
آره دقیقا...!
خواهش میکنم!

سُهیل جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 20:08 http://Titbit.BlogSky.Com

• این نیز بگذرد...
اما ای کاش از جای دیگری بگذرد و همش از روی ما نگذرد...!

• اگه سختن اگه آسون... •

○ حِس قشنگتو دوست داشتم، و اون عکس دلنشین ـش.. اووووومممم

آره والا..!
خوشحالم که دوست داشتی!

♛Admin♛ شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 00:32 http://facebookbaz.blogfa.com/

so nice

سُهیل شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:37 http://Titbit.BlogSky.Com

شمع‌ها،
در گودی ِ شمعدان‌های مجلل
محکوم به حبس ابد شده‌اند و
مورچگان بال‌دار شکنجه‌یشان می‌کنند!

پروانه‌ها
دیگر رنگ‌ها را نمی‌شناسند و
رازِ چشم‌های کاذبشان
ورد زبانِ خفاشان شده‌ست !

سفیدی ِ چشم‌هایت،
نشانه‌ی آرامش‌ست
بر پهنه‌ی لاجوردی
زیر پوست سکوت!
که رفیع‌ترین قله‌ها را
به آتش‌افروزی فرا می‌خواند!

لب‌هایت،
طلایه‌دار ِ باغ‌های معلق بابل‌ست!
برای زندگی...!

گل سرخی که مقصدش
خانه‌ی سالمندان‌ست!
ارزشمند‌تر از تاج گلی‌ست
که مزاری را در آغوش می‌گیرد!

فاصله‌ی من و تو
هشت دقیقه سکوت‌ست!
اگر عقربه‌های ساعت،
در آغوش ِ چهار صفر،
نمُرده باشند!

درد،
در آتش جانم می‌رقصد!
تن تفتیده‌ی من، عمری‌ست
مشتری و میزبان ِ باله‌بازان
و دنباله‌دار‌های گداخته‌ای‌ست
که نامی به جز "‌درد‌"
برازنده‌یشان نیست!

انگار چشم‌هایت،
در انتظارِ ستارگانِ سفیدی هستند،
تا در چله‌ی ابروانت
بدرخشند!

گام‌هایت،
تفرقه انداخته‌اند!
بین این تشنه زمین،
با جاذبه!
برف، آیا می‌تواند،
ریش بگذارد گـِرو؟!

رعشه‌ی دست‌هایم
با آمدنِ تو،
پاسگاه ِ خود را
ترک می‌گویند و
در جشنِ ماندگاری ِ تو؛
سکوت را می‌شِکنند !

نمازِ خروس قضا شده!
پرچین‌ها
سر درد گرفته‌اند!
و میخک‌ها مو خوره!
گل‌یخ تب کرده!
گلِ حسرت،
شاهد‌ست!

ساعتی خواهم ساخت
از زمرُد،
لحظه‌های حضورت را
در ذهنش، فریاد،
خواهم زد!
تا هدیه‌ی تولد تو باشد!

فقط در برابر خدا
تا می‌شوم و
پا می‌شوم!

تلفیق ِ گذشته، حال،
و ‌آینده؛
یک اصل است برای ترقی...

میانسالی ِ خزان
برگ برگ می‌شود و
معصومیت در نگاه ِ تو
جوانه می‌زند...

وقتی با مردمکِ درد !
به درد ،
نگاه می‌کنم؛
به جایگاه رفیع ِ "درد"
پی می‌برم!

من شاگرد تاریخم و
وامدار دلتنگی‌هایش!

آنگاه که درد
نقش ایفا می‌کند؛
هنر،
جایگاهی، ندارد!؟

Ace Del شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 http://omid3ace.blogfa.com

سلام
بخاطر محرم نتونستم این چند روز آپ کنم[ناراحت]
از امروز به بعد مث همیشه هروز آپم[لبخند]
حتما بهم سربزن

Ace Del

چشم حتما...!

شادی شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:03 http://shadi-shadi.blogsky.com

سلام مریم گلی خودم
ممنونم از محبتت عزیز دلم
انشالله تو هم سالهای سال در اوج موفقیت با سلامتی کامل و قلبی عاشق زندگی کنی گلم

سلام شادی جونم
خواهش میکنم عزیزم
مــــــــــــــــــــــــــرسی شادی گلم!

سُهیل شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:52 http://Titbit.BlogSky.Com

• نقاشی دیواری •

سال‌هاست که

شهر من از گلدان‌های شمعدانی خالی‌ست

و هیچ‌دیواری در آن نیست که بشود روی آبادانی‌اش

آدم‌ها را به صلح پایدار یک آغوش دعوت کرد

و پیام‌های عاشقانه برای عابران کنار تنهایی‌اش نوشت

نقش نا‌تمام دیوار‌های شهر من، پُر شده از نا‌کامی آدم‌ها

و کودکان همسایه‌ی احساس من هر صبح

با نقاشی تانک و گلوله و مرگ، چشمان‌شان را به روی مدرسه می‌گشایند

و پر فروش‌ترین اسباب‌بازی آدم‌بزرگ‌ها تفنگ است،

و مردمان عبوس این شهر حتی آب را هم با اسلحه‌های پلاستیکی ‌مهربانانه

به هم شلیک می‌کنند

و آسمان‌اش سال‌هاست که از باران خالی‌ست

بارانی که منتظرش بود مادر

تا‌ تمام نقاشی‌های تلخ این دیوار‌های سیاه را بشوید

کودکان فردا

باور‌کنید که خدای شعرهای ما ‌روزی

هم بخشنده بود

هم مهربان..

این شعر محشر بود خیلی دوستش داشتم!

تَرآنِهــ شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:44 http://sherenu.blogfa.com/

سلام.بخبشید به موقع جواب ندادم نتم هنگید.
مرسی از نظر دهیت

سلام ترانه جونم
عب نداره خواهش میکنم!

پروفسور یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:05

سلام مریم جونی!
چه پست زیبایی!

سلام پروفسور گلم
خیلی ممنونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد