همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

اعتراف میکنم!

اعتراف می کنم مدتی پیش در حال رانندگی به سمت منزل بودم و می خواستم بپیچم تو خیابون که دستم از روی فرمون سر خورد

هل شدم می خواستم فرمون رو بگیرم دستام به هم پیچ خورد همزمان برف پاک کن خورد

تا فرمون رو گرفتم نزدیک بود برم عقب یه ماشین که پارک بود

زدم رو ترمز ماشین خاموش کرد

اومدم روشن کنم به ماشین تا استارت زدم یه متر پرید جلو خورد عقب ماشین جلویی

کلاج گرفتم روشن کردم زدم دنده عقب گفت خررررررررررررت

کلاج رو محکم فشار دادم زدم دنده عقب افتادم تو جوب !!!

خلاصه هرچی ذره ذره آبرو جمع کرده بودم  یه لگد زدم و همش رو ریختم

اعتراف می کنم با دوستم دعوام شد

در اولین اقدام انتقام جویانه شماره موبایلشو دادم به عنوان فروشنده گوسفند زنده تو نیازمندی ها چاپ کنن

اعتراف می کنم چند وقت پیش کامبیز دیرباز رو تو ماشینش  دیدم

اومدم بگم شما کامبیز دیربازی؟

گفتم شما کامباز دیربیزی !!!

خودش از خنده با کله رفت تو فرمون !!!

 

اعتراف می کنم تا 14 سالگی فکر می کردم

اگه مغز حیوانات رو بخورم باهوش می شم و آی کیوم می ره بالا !!!

 

اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم

این برچسب های تبلیغاتی که روی در خونه ها می چسبونن یه چیزی توی مایه مدال ژنرالهاست !!!

هر کی بیشتر داشته باشه وضعش بهتره هی می رفتم برچسب همسایه ها رو می شمردم که یه وقت اضافه تر از ما نباشه !!!

 

اعتراف می کنم بچه که بودم کلید خونمونو بر می داشتم رو یه کاغذ هم یه نقشه می کشیدم

می بردم تو باغچمون خاک می کردم بعدا خودم می رفتم پیداشون می کردم میگفتم نقشه گنجه اینم کلید صندوقشه !!!

 

اعتراف می کنم

همین الان مهمونا ریختن تو خونه مون

من اومدم تو اتاقم قایم شدم دارم اینا رو می نویسم

 

اعتراف می کنم در دوران کودکی و جاهلیتم فکر می کردم

مو خوره یه جور حشره است که تو سر زندگی می کنه و مو رو می خوره !!!

 

اعتراف می کنم یه بار رفتم دستشویی شروع کردم به باز کردن دکمه های پیراهنم

دیگه داشتم می رسیدم به دکمه ی آخر پیرهنم که یادم افتاد نباید پیراهنم رو در بیارم !!!

 

اعتراف می کنم بچه که بودم تا 6 سالگی وقتی سرمو می ذاشتم رو بالش که بخوابم

نبض روی شقیقه هام صدای تیک تیک می داد و منم نمی فهمیدم که نبضم داره می زنه

فک می کردم بالشتم کرم داره وقتی سرمو میذارم روش کرم ها اون تو رژه می رن  !!!

 

اعتراف می کنم تو تاکسی نشسته بودم

نزدیکای مقصد به جای اینکه بگم ممنون پیاده می شم بلند گفتم : خسته نباشید !!!

اینقدر تابلو بود دیگه نتونستم کاری کنم جز اینکه سریع پیاده بشم !!!

 

اعتراف می کنم تو مجلس ختم شوهر عمم به عمم به جای اینکه بگم غمه آخرتون باشه

گفتم : ایشالا آخر عمرتون باشه !!!

 

اعتراف می کنم وقتی خیلی کوچیک بودم موقع دستشویی رفتن بخاطر ترس در و تا آخر باز می ذاشتم

روز اول مدرسه  طبق عادت همیشگی رفتم دستشویی مدرسه و در هم باز گذاشتم

یه لحظه برگشتم دیدم نصف مدرسه به اضافه ناظم جمع شدن جلوی دستشویی دارن بهم می خندن

 

اعتراف می کنم رفتم مغازه سیگار بگیرم

گفتم : آقا یه بسته وینستون بده

مغازه دار گفت : لایت باشه ؟

یهو یکی از پشت سرم گفت : آره لایت باشه بچم گلوش اذیت نشه

برگشتم دیدم بابام پشت سرمه !

 

اعتراف می کنم با رفیقم وایستاده بودیم سر خیابون یکی رد شد به دوستم سلام داد

گفتم : این اسکول مشنگ کی بود ؟

گفت : دامادومونه !!!

 

اعتراف می کنم رفته بودم دیدن یکی از فامیلامون که تازه فارغ شده بود

بچه رو بغل کردم می خواستم بگم ایشالله زنده باشه گفتم ایشاالله زنده می مونه !!!

نظرات 10 + ارسال نظر
مرضیه چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 18:10

خیلی خندیدم مرسی

خواهش میکنم عزیز دلم!

مرضیه چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 18:25 http://biitafavot.blogfa.com

حاااااااااال نداشتم بخونم
مدرسه بد به ادم فشار میاره
مریمی ارزوم شده دوباره برگردم نبوت با دوستام دور همی درس بخونیم و بخندیم

عب نداره از دستت رفت دیگه...
نه بابا اونجوریا هم نیست!
من دیگه خیلی علاقه ندارم برگردم به قبل آخه مدرسه ام خوبه ولی بازم یه ذره دلتنگم!

Ace Del چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 19:31 http://omid3ace.blogfa.com

تکراری بود

حالا خوبه گفتم نگیدا

علیرضا چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 22:51 http://2215171.blogsky.com

سلام به مریم خانم
اول بابت نظرت تشکر دوم هم :چه جالب شما هم اهل موسیقی هستی؟؟؟؟آفرین منم عاشق موسیقی ام تا جایی که خودم هم می خونم........البته اگه منظور موسیقی تو همون منظور موسیقی من باشه....فعلا بای.

سلام آقا علیرضا
خواهش میکنم قابلی نداشت!
بله من سه تا و گیتار میزنم و ذره ای هم میخونم!
خداحافظ

ادمین پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:41 http://facebookbaz.blogfa.com

خخخخخخخخخخ


یادمون باشد به مریم شماره ندهیم

هه هه هه!
آره دیگه باید حواستو جمع کنی!

ادمین پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:46 http://facebookbaz.blogfa.com

خخ اون زنده میمونه خیلی باحال بوده

آره!

سارا پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 15:16 http://WWW.SARA-GOLI.BLOGSKY.COM

سلام
حال کردم

خوشحالم که دوست داشتی!

مبینا جوووووون جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:55 http://kholkholak.blogsky.com

خیلییییییییی جالب بودن

ممنونم عزیزم...!

ابراهیم جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 16:32 http://ebrahimlove73.blogfa.com

س.مطلب قشنگی بود با تبادل لینک موافقم-لینکت کردم

سلام
ممنونم
تو هم لینک شدی...!

سوما شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 21:35 http://somaebrahimi.blogfa.com

خی عجب بچه باحالی هستی

اینا که اعترافات خودم نیست...!
اگه اعترافای خودمو بگم میمیری از خنده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد