توی سریال مرد هزار چهره، مسعود شصت چی توی سکانسی که باید از خودش دفاع میکرد حرف خیلی جالبی زد...
میگفت من بی دفاعم...من فقط اشتباهی بودم!
در مورد اکثر اشتباهاتم فقط همینو میتونم بگم "من اشتباهی بودم"
شاید هر کسی که سنش ازم بیشتره یا تجربیات بیشتری داره، بگه این هنوز مشکلات زندگی رو به خودش ندیده و اینجوری بهم ریختست...
شاید این فکر پیش بیاد که چقدر جو زده شده...پس این دختر کی میخواد بزرگ بشه؟!
و خیلی شاید دیگه...
ولی واقعا اذیتم...شاید کم ظرفیتم...
.
.
میدونم ژانر وبلاگم خیلی چس ناله شده! :/
×__×
عیب نداره بابا شاید بعضی اتفاقات لازمه تا پخته تر شی..
مهم اینه میگذره
بعله...این نیز بگذرد! :)
تجربه من به شخصه اینه تو سنی که تو داری همینه البته باید دیگه خوب شی نهایت یکسال دیگه
من که پوست انداختم و خیلی عوض شدم تو سنِ تو بودم:)
پس باید منتظر باشم...ایشالا همه چی درست میشه! :)))
مراباخاک می سنجی ,نمی دانی که من بادم
نمی دانی که درگوش کرافلاک فریادم
نه خودبا آب کوثرهم سرشتم ,نز بهشتم من
که من ازدوزخم ,با آتش نمرود,هم زادم
به خودت فرصت بده، حق بده اشتباه کنی، حق آزمونو خطا بده ولی فرصت بده به خودت... الانم فقط تجربه کسب کن و یاد بگیر ... اصلا مهم نیست چقدر اشتباه می کنیم...
یکم که بگذره می بینی چقدر فوق العاده ای بعد به خودت افتخار میکنی...
فرصت میدم...ینی خیلی وقتا میدونم چیزی اشتباهه ولی انجامش میدم! :(
مشکل اینه نمیتونم با حال بعد اشتباهاتم کنار بیام!
لطف داری فاطمه جانم...امیدوارم واقعا همینطور باشه!
اینجا، این فضا، برای توعه.
من که هرررررچی چسناله پیدا میکنم و میاد تو ذهنم، چه خوب، چه بد و .... مینویسم.
آزاد باش، اینقدر بنویس تا خودت رو بتونی مثل یه سوم شمص تو اینجا ببینی. اون وقته که رو خودت و افکارت تسلط داری.
از هیچی دریغ نکن...
آره فکر خوبیه!!!!
منم همیشه سعی میکنم بنویسم! :)
یه جوابت به آخرین نظر رو دیدم، گفتم اینرو هم اضافه کنم.
دقیقا منم از همین لحظات رد شدم، حدودا ۲۱ سالم بود، یعنی دو سال پیش.
کل افکارم، دغدغه هام، اصلا همه چیم عوض شد. شروعش هم میشه گفت وقتی بود که زمان زیادی رو نتونستم به صورت طبیعی به کارهام برسم، نتیجش این بود که کلا فازم عوض شد. یعنی فازم میخواست عوض شه، اما ازش فرار میکردم، اونم بالاخره وقتی یه بحران تو زندگیم بوجود اومد، یقه م رو گرفت.
اعتقادات، ارتباطات با دیگران و ... همشون یه تکون اساسی خوردن.
میشه گفت تو بعضی از چیزایی که خط قرمزم بودن قبلا، تنم شروع به خارش گرفت! و انگار از حاشیه امنم دوست داشتم بیام بیرون.
تقابل بین خود قدیمیم و جدیدم برام خیلی سخت بود.
به نظرم اگه خیلی اذیت میشی برو پیش مشاوری چیزی راه حل بده بهت.
هدفی برا زندگیت داری؟ اگه اره اونم عوض شده یا نه؟
چه جالب...دقیقا منم توی چنین موقعیتیم!!!!
تقریبا هدفم عوض نشده...میشه گفت هدف هام کمتر شدن...احتمالا دارم میرسونمشون به سطح خودم! :)))
خب اینکه خیلی خوبه.
داری راهتو دقیقتر میکنی و میفهمی باید کدوم وری بری... شایدم بر اساس واقعیات زندگیت داری هدفگذاری میکنی.
اگه این باشه ادامه بده و واینستا.
آرزوی موفقیت :)
آره خیلی خوووبه! :)))
مچکرررم خیلی زیاد! ^__^