همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

این روزا...

چند وقته دنیام خیلی عوض شده...

بعضی روزا خیلی حساس و درگیر!

بعضی روزا فراری از هر برنامه ای!

نمیدونم چطوری اینطوری شدم...

یه روزایی بود که متوجه دور و برم نبودم اما نه دیگه اینطوری...!

الان نمیدونم چطوریم...

از حال بد خبری نیست ولی...کاش میفهمیدم!

کاش میشد تحت تاثیر چیزایی که بهمون مربوط نیست (که نمیدونیم به ما مربوط نیستن) قرار نگیریم!

کاش خیلی راحتتر میشد همه چیزو فهمید!

کاش...

.

رانندگی رد شدم! :دی

امروز روز خیلی جالبی بود...هم گریه داشت و هم خنده!(اصلا مربوط به آزمون رانندگی نبود!)

گاهی اوقات یه سری از تجربه ها خیلی جالبن!!!!

نظرات 6 + ارسال نظر
سامان چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 02:06

فدای سرت که رد شدی اشکال نداره
ایشالله سری یه بعدی قبول میشی
خانم ها قانونمندتر! ... شاید بشه اینو گفت ولی آقایونم قانونمندن..
خانم ها پشت ماشین لباسشویی باید بشینن

چقدر کامنتاتون توهین آمیزه! :))))
یکم یاد بگیرید محترمانه حرف بزنید...مگه اینجا میدون جنگه؟!
اصلا آقایون تو همه چی عالین...!

شین شین چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 03:30 http://the-liife.blogsky.com/

تغییر و تنوع کلا خوبه...
به نظرم روزایی که حساسی و درگیری
داری طبقِ روالِ همیشگی و برنامه هات پیش میری
که خوبه و باعث میشه به اهدافت نزدیک تر بشی...
روزایی ام که یه جورایی بیخیالی و فراری از برنامه و برنامه ریزی ، داری برای جبرانِ روزای پر از برنامه و درگیریت به خودت استراحت میدی ... که اینم خوبه ...
اینطوری هم طبق برنامه هات پیش میری که باعث میشه
اون مریمِ ایده آلیستِ درونت راضی باشه...
هم به خودت تنوع دادی و با این تنوع تونستی اون مریمی که
دنبالِ هیجان و تنوعه رو ، راضی نگه داری :))))

همینکه از حالِ بد خبری نباشه...
یعنی حالِ آدم خوبه...
دیگه چی از این بهتر ؟؟؟؟؟؟؟
ایشالا همیشه خبری نباشه
از حال و احوالِ بد...

واسه اینکه تحت تاثیرِ چیزایی که بهت مربوط نیستن
قرار نگیری... باید اول بفهمی که اونا بهت مربوط نیستن!
پس وقتی داری تحت تاثیر قرار میگیری ، باید یه لحظه
صبر کنی ! به خودت بگی : وایسا ببینم !
این موضوع اصلا به من چه ربطی داره ؟
واقعا لازمه که بهش فکر کنم؟
روش حساس بشم ؟؟؟
هرچند گاهی وقتا...
هرچقدر فکر کنی... بازم به نتیجه ای نمیرسی :دی

در آخر بد نیست بگم منم به جمعِ وبلاگ نویسان اضافه شدم ! :)))))
البته خیلی وقته که هستم...
اما بخاطرِ تنوع طلبیِ دیوونه کنندم...
هیچوقت نتونستم پایه های خونمو
محکم بنا کنم !
هر روز ، به یه محله ی جدید کوچ کردم :دی
در نتیجه حوضِ فیروزه ای از خونه ی خاطراتم باقی نمونده !
تا همین چند وقتِ پیش حسِ کوچ نشینا رو داشتم !
اما بالاخره تصمیم گرفتم، یه کنجِ دِنج برای خودم
برگزینم و موندنی بشم...
امیدوارم که موفق بشم :)
هر چند میدونم هیچوقت توی موندگاری و خاطره سازی
به پای شما نمیرسم
ولی بازم...
از قدیم گفتن آرزو بر جوانان عیب نیست :)

آره راس میگی...تا حالا اینجوری بهش نگاه نکرده بودم!
امیدوارم بتونم بفهمم که به من مربوط نیستن! :)
واییییییی چه عالی....دیگه ازین به بعد تو وبلاگتم با هم حرف میزنیم!
بهتر که سعی نمیکنی خاطراتتو حفظ کنی...گاهی وقتا بیشتر این خاطرات میشن سوهان روح!

banooye bahar چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 13:51 http://khaterateman95.blogsky.com

عزیزم آیا این پست ربطی هم به اونی که ازش خوشت اومده بود هم داره آیا..؟:دی

نمیدونم...شاید!
من در کل آدم گنگیم...نمیتونم تشخیص بدم ربط داره یا نه!

فاطمه چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 16:50 http://life-me.blogsky.com

فدای سرت عزیزززم، فک کنم دفعه اول همه رو رد میکنن. دفعه بعد حتما قبولی ^_^

مرسی فاطمه جانم!
ایشالا!!!!! :)))

بهزاد چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 22:21

همین که خوشحالی هم خودش خیلیه
فدا سرت آزمون قبول نشدی. من خودم دفعه سوم قبول شدم

حفظ خوشحالی خیلی سخته...دقیقا همون چیزیه که توش مهارت ندارم یا شاید لیاقتشو ندارم!
آره خیلی مهم نیست...! ;)

بهزاد پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 20:21

الان تو فاز عصبانیتی
لیاقتت بیشتر از این حرفاست خودم اینو میدونی

امیدوارم به خاطر عصبانیت باشه!
اگه لیاقت داشتم خب به یه چیزی میرسیدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد